برای بیان دوستداشتن نیازی نیست طبع لطیف شاعران را داشت. دوستداشتن با خود لطافت میآورد و کلماتی را بر زبان آدمها میچرخاند که تا پیش از این آنها را روایت نکرده بودند. بعد یکباره آدم به خودش میآید و میبیند اگرچه ذهنش شاعر نیست، اما قلبش شاعر شده است.
این روزها حرف تو به میان میآید. گوشهایم برای شنیدن نام تو شنواتر میشود و قلبم عجیب و عمیق میخواهد دربارهی تو بیشتر و بیشتر بشنود. قلب نیز رسم مخصوص به خودش را دارد. از شنیدن نام تو گاهی آرام میشود، گاهی تندتر میزند، گاهی سبکبال میشود و گاهی چنان بیقرار میشود که انگار همین حالا میخواهد از من تا تو بدود. میخواهد خودش را به لحظهی تولد تو برساند تا شاهد ظهور تجسم شجاعت باشد.
در عشق باید سلسلهمراتب را طی کرد. آنکه ابتدای راه باشد باید به سلوک آنهایی که به مقصد رسیدهاند تکیه کند تا رسم طی مسیر را بیاموزد. آنها عاشقترند و بهتر میتوانند کلمهها را کنار هم بچینند. کلماتی که قلب آنها انتخاب میکند آنقدر عمیق و دلخواهند که دلم میخواهد بارها و بارها آنها را با خودم مرور کنم. «حسین از من است و من از حسینم»۱.
چه جملهی والا و شگرفی! چه فخر دلنشینی! قلبم این جمله را تکرار میکند و هربار بیشتر از پیش از چنین علاقهای سرمست میشود.
این نزدیکترین و دقیقترین تعبیر از دوستداشتن است. قلب باید، عمیق، احساس یگانگی کند تا چنین کلماتی بر زبان بچرخد.
من، ابتدای این سفر شگفت هستم. ابتدای مسیری که انتهایش به شناخت تو میرسد. و این شناخت با خودش علاقهای عمیق و باوری استوار خواهد آورد. آدمها برای بیان دوستداشتنشان رسمی مخصوص به خود دارند؛ اما من از رسم آنهایی که راه را طی کردهاند کمک میگیرم. تو را با نامهایی میخوانم که پیش از این والاترین انسانها خواندهاند. کلمات آنها را با خودم تکرار میکنم تا به عشقی که آنها از آن حرف میزنند برسم. آدمها درنهایت شبیه به کسانی میشوند که از آنها یاد میگیرند. شبیه به کسانی که دوستشان دارند. برای من نقطهی اوج این داستان نیز همین است: به کسانی شبیه شوم که تو را دوست دارند و تو نیز دوستشان داری.
۱. جملهای از پیامبر اکرم (ص) دربارهی امام حسین (ع)
نظر شما